با سلام وخسته نباشید
مشکل من از دوران نوجوانی شروع شد که یهو از خودم ترسیدم. حس خیلی بد که من کیم چیم کجام روح و جسمم بیگانه بودن. بعد یکم ترس فراموش کردم هر از چن گاهی سراغم میومد ومن با سرگرم کردن فراموش میکردم تا اینکه درسم تمام شد چون سرگرمیم کم شد دوباره این حس بهم دست داد اینسری نتونستم فراموش کنم دیگه شد بخش از وجودم. تا دوران ازدواج وبدنیا اومدن فرزندم این با من بود خیلی اذیت شدم خیلی از زندگیم لذت نمیبردم تا اینکه افسردگی بعد زایمان گرفتم ومشکلام حاد تر شد واین فکر دیوانه کننده ول کن نبود. از اینه نیترسیدم از تنهایی میترسیدم. که نکنه فکره دیوانم کنه. بعد که با خانواده مطرح کردم که پیش روانشناس وروانپزشک رفتم. بعد از گذشت هفت ماه من خوب شدم. یه دنیای خوب یه دنیای زیبا. بدون ترس از فکرم بعد ۷ سال که من خوب بودم کرونا اومد ودوباره مثل افسرده ها شدم. وهمین فکر اومد به ذهنم اینسری دیگه نمیترسم. ولی نسبت به خودم احساس غریبی میکنم. فک میکنم دیگه خوب نمیشم. یه ساله هم اسنترا میخورم اصلا تغییر نکردم